اینجا دور نیست

تمام ناتمام من با تو تمام میشود

اینجا دور نیست

تمام ناتمام من با تو تمام میشود

حافظیه

محمد:قرمز 

آزاده:سبز 

 

عصر سه شنبه لباسامون و جمع کردیم که از خونه ما بریم قم خونه آقامون. 

با عزمی راسخ در این کار ماشین دربستی ابتیاع!! نمودیم تا به سرعت به خونه پدر شوهر برسیم. 

همین که به ترمینال رسیدیم یه بنده خدای از دیوانگی ما بی خبر که از قضای الهی! مسافریاب بود به سمت ما داد زد: شیراز.   و اینگونه بود که سفر ما 780 کیلومتر طولانی تر شد. 

 

اولین نفری که ندا در داد: شیراز، به عیال گفتم پایه ای بریم و از اونجا که خدا یه عیال پایه نصیبم کرده رفتیم بلیط بگیریم واسه شیراز. با هزار و یک مکافات که نه ولی با چندین مکافات و صف طولانی و دستگاه قادر به سلفیدن اسکن نمی باشد و این حرفا بالاخره بلیط و گرفتیم با این تصمیم که فردا همین موقع حافظیه باشیم

  

 با خرید بلیط توسط همسر گرامی ساعت 9 شب حرکت کردیم و ساعت 9 صبح به شهر شهیدپرور شیراز! رسیدیم. 

 

 

_باقی قضایا در پست بعدی به همراه عکس خودمون با حضرت حافظ که قراره از شیراز ارسال بشه به سمع و نظر شما خواهد رسید.